نویسنده، شاعر، مشاور رسانه ای
در عرصهی مشاورهی تخصّصیِ رسانهای و فرهنگی، همراهتان هستم
ایمیل: mszamani1404@gmail.com
از سال ۱۳۸۲ درگیرِ دانشآموزی در عرصههای رسانهای، فرهنگی و اجرایی بودهام و این درگیری و آموزش همچنان ادامه دارد…
در این سالها، از خبرنگاری تا دبیری و سردبیری محافل رسانهای (خبرگزاریها، روزنامهها و پایگاههای خبری) را تجربه کردهام.
کارگردانی، نویسندگی، مدیریّت محتوا و مدیریّت تولید بیش از ۱۴ فیلم مستند از جمله مستندهای شوک، دسیسه شیطانی، مهرباران (فقر و محرومیّت در جنوب کرمان)، انعکاس، تغذیه و سلامت و … را پشت سر گذاشتهام.
در این سالها، در عرصهی مدیریّت روابط عمومی، مشاورهی رسانهای، مدیریّت فرهنگی و مدیریّت اجرایی (در حوزهی مرتبط با شهرداریها) به صورت میدانی و عملیّاتی فعّال بودهام و تلاشم بر این بوده که هر کدام از این جایگاههای مدیریّتی و کاری را با ایدههای خلّاقانه و کارشناسانه، به سبکی متفاوت و اثرگذار پیش ببرم.
تا کنون دو کتاب را توانستهام به دستِ چاپ بسپارم:
۱- نبودنت اینجاست خیلی! (مجموعهی نخستِ شعرهایم)
۲- خرمسئول (یک طنزِ جدّی در اصول و آسیبهای مدیریّتی)
اگر ثانیهها امان بدهند، کتابهای دیگری هم در دست نگارش است.
و همچنان، آموختن و ایدهپردازی و کار ادامه دارد…
سوگند به یلدا به شب عشق، به سرما سوگند به فالم به دگرگونی حالم یلدای تُهی از تو برایم پُر پوچترین قصهی دنیاست پُر پوچترین قصهی دنیا! سُراینده: محمدصادق زمانی
میخواهمت عجیب! که عشقت مُعظّم است باید کنار من تو بمانى، مسلّم است! این حس که در وجودِ پُر از حسِ من به توست عشقست یا جنون؟! تو بگو! یا که یک غم است؟! با آنکه در …
در نظام اداری، تیپهای شخصیّتی گوناگونی مشاهده میشوند که هر کدامشان ویژگیهای منحصر به فرد خودشان را دارند و نقش خاصِّ خود را ایفا میکنند. یکی از این تیپها «موریانه» است که جزو خطرناکترین شخصیّتهای نقشآفرین در …
باور نمیکنم که نشد مال هم شویم بعدش به منعِ دیدنِ هم همقسم شویم باور نمیکنم که پس از عشقی آشنا حالا غریبههای فَرامحترم شویم شعر: محمدصادق زمانی
ما هم که نباشیم جهان پابرجاست شادی و غمش بی تو و من هم برپاست مغرور نباشیم به قدرت یا مال هرجا برسی، آدمِ خاکی، میراست شعر: محمد صادق زمانی
عشق ما را به تفاهم نرساندهست هنوز خواب خرگوشی ما را نپراندهست هنوز بندهی عقلِ پر از نقصِ زمینی هستیم عشق، ما را به جنونش نکشاندهست هنوز شعر: محمدصادق زمانی
رگهای بُریدهات رگِ یزدان است آن جسمِ مقدّست خودِ قرآن است در پستىِ آنان که شما را کُشتند یک کودک ششماهه خودش بُرهان است شعر: محمّدصادق زمانى
سایهها با سایهها در جنگ هستند بوالهوسها، مکربازان، منگ هستند عاشقان را دل، خدا از شیشه بخشید دشمنانْ با عشق، مُشتی سنگ هستند شعر: محمّدصادق زمانی
مصلحت نیست که این عشق به پایان برسد قحطِ عشق است دعا کن تو که باران برسد! بودنت واجب عینیست، ثواب است بمان! بد گناهیست که روزی «تو» پشیمان برسد شعر: محمّدصادق زمانی از کتاب: نبودنت اینجاست …