دستهای اخمو
قهوهست چشمهای تو، خوابم نمیبَرَد
هی قهوه میدهی تو وُ دل قهوه میخَرَد
وقتی به چشمهای تو من پیله میکنم
پروانهوار، چشم تو از پیله میپرد
از بس حیا وُ حُجب تو داری که این مرا
لبهای با خُدات به معراج میبَرَد
اخموست دستهای تو تا دست میدهم
رؤیای دستهای مرا، پرده میدَرَد
با من کمی، فقط کمی اَی عشق، خوب باش
بیمهریَت برای دلم، قبر میخَرد
شعر: محمّدصادق زمانی
از کتاب: نبودنت اینجاست خیلی!
۲۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه خود را بنویسید